زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 25 روز سن داره

زهرا عشق مامان و بابا

201-کنسرت

.دیروز ، 25 مرداد ، رفتیم کنسرت موسیقی رحیم شهریاری که توی آمفی تئاتر مجتمع پتروشیمی برگزار شد . جای همگی خالی خیلی خیلی خوش گذشت ، مخصوصا به زهرا جونم که بار اولش بود . ما 3 تایی رفته بودیم و نشسته بودیم که دیدیم طبق معمول دایی سعید طی یک عملیات سورپرایز کنون ، همراه زندایی اومدند و از قبل صندلی های کنار ما رو رزرو کرده بودند و با هم که بودیم بیشتر خوش گذشت . البته جای نوید کوچولو خالی بود و زهرا کوچولو سراغش رو میگرفت .  نوید جونم رو گذاشته بودند پیش خاله جونش ( الی جون ) . امیدوارم سال بعد همراه نوید کوچولو و الی جون بریم و جمعمون جمع بشه . چندتا عکس از کنسرت و زهرای عزیــــــــــــــــزم ...
26 مرداد 1392

197- 4 سال و 4 ماه و 4 روز و.........

طاعات و عبادات دوستای خوبم قبول باشه . کوچولوهای نازمون چطورند ؟؟ شیطونیها که بسلامتی پا برجاست ؟!؟!؟! زهرای من  که این روزا عاشق سریال دودکش شده و همش سوال میکنه : کی سریال شروع میشه ؟؟؟ و حتی تکرار سریال در روز بعد و همچنین پخش سریال از شبکه ی جام جم رو هم با تکرارهاش با لذت تماشا میکنه و دوست داره من هم باهاش بشینم و نگاه کنم ( البته خودمم از این سریال خوشم میاد ) . یکی دیگه از کارهای مورد علاقه ی این روزهای خانــــــــوم کوچولو این هست که ، هر وقت خونه ی مامان جون هستیم ، از مامان جونیش درخواست میکنه سبد پیک نیک رو با وسایل لازم بده بهش تا شروع کنه به بازی . یه بار که بهش اجازه نمیدادم این ب...
16 مرداد 1392

195-شبهای قدر

شبِ قدر است و قدرِ آن بدانیم نماز و جوشن و قرآن بخوانیم به درگاهِ خدا غفران و توبه به شرطی که سرِ پیمان بمانیم برایِ پاکیِ نفس و سعادت همیشه بهر خود شیطان برانیم سجده بر سجاده یِ عشاق کردی چون سحر ، جانِ مولا زیرِ لب نامِ من را هم ببر به شهرِ کوفه در محرابِ طاعت علی شد کشته در حالِ عبادت زِ پورِ ملجمِ مردودِ کافر بخون شد غوطه ور ساقیِ کوثر التماسِ دعا ...
5 مرداد 1392

193-نوید کوچولویِ 2 ماهه

نوید جـــــــون شده 2 ماهه تولــــــدی دوباره این عکسها رو موقعی گرفتم که نوید کوچولو داشت میرفت  برای تزریق واکسن 2 ماهگی. نوید جون دیگه بزرگ شده و کمتر اذیت میکنه. امیدوارم همیشه سلامت و خندون باشی گل پسری. ...
1 مرداد 1392

188-زهرا ، دختر مهربونی هااااااااا

یه سلــــــــام داغ و تابستونی به نی نی هایِ شیطون و مامانی هایِ صبور و مهربون . وااااااااای که هوا چقدر گرمه ، من کلا فصل سرما رو بیشتر دوست دارم و اصلا طاقت گرما رو ندارم . مثل اینکه زهرا هم به خودم رفته و وقتی گرمش بشه خیلی بی حوصله میشه . امروز صبح وقت دندونپزشکی داشتم و همراه دخترم رفتیم . موقع رفتن خیلی سرحال و بشاش بود و همش منو دلداری میداد که من همراهت هستم تا نترسی ، اصلا درد نداره و اگه گریه نکنی میگم بابا برات جایزه بخره و این حرفها . اما موقع برگشتن که باید تا ماشین کمی پیاده می اومدیم ، هی غر میزد که گرمه ، من دیگه باهات نمیام ، خودت تنهایی بیا ، من بچه م گرمم میشه و ........بعد هم ...
1 مرداد 1392
1